غم......................
رفیق واژه مبهمیه که هیچ وقت تکراری نیس وتکراریم نمیشه...
وجود دستاش ارامش بخشم بود اما حالااااااااااااااااااااا....
کاش میشد یه بار فقط یه بار دیگه چشماشو ببینم........
دستاشو بگیرم....
هی...
کاش...
حالا باحسرت نشستم پشت مانیتور وبا انگشتای بی رمقم واسه اون مینویسم
هه...
باحسرت برمیگردمو به روبان سیاهی که زدم کنار عکسش نگاه میکنم...
باخودم میگم:چجوری میتونم این جهان دروغو تحمل کنم؟واقعا چگونه؟...
بارهاوبارها برای اینکه مطمئن شم دیگه نیس گوشیمو برداشتمو شمارشو با انگشتای لرزونم رو صفحه گوشیم تایپ کردم اما...
هه...
The mobail set is off…
تمام دنیامو میدم تا بتونم فقط یه بار یه بار ببینمش...
بهش بگم فقط باش فقط ...باش...باشه؟!...
اگه نباشی ونیای خودم میام جاتو باخودم عوض میکنم تادوباره زندگی کنی خوشبخت باشی نفس بکشی و...منو به یاد نیار...نمیخوام تا توهم جاتو باهام عوض کنی...من بدون تو نمیتونم زندگی کنم اما تو بی من باش بی من...
تو باشی من شادم فقط از اینکه نمیتونم تو اغوشم بگیرمت میترسم اخ اگه بدونی بی تو چه سخت میگذره دوست من!!!
اگه یه بار دیگه میدیدمت فقط بهت میگفتم کنارم بمون کنارم بمون
بدون تو زمان اینقدر دیر میگذره که حد نداره...
امیدوارم جات خوب باشه دوست من...گل من...
تقدیم به کسانی که عزیزاشونو به ویژه یه دوست صمیمی رو از دست دادن...
این نوشته یکی از دوستای گلمه
(تقدیم به روح فاطمه عزیز)